مهریه را پرسیدم. نه آنقدر که او عقب نشینی کند ، نه آنقدر کم که من نتوانم چیزی را برنده شوم. وقتی من یک دختر ساده و با اخلاق هستم ، بی خانمان می شوم. او مرا پذیرفت زیرا واقعاً اعتماد او را جلب کردم.
چگونه سکه ها را بدست آوردید؟
یحیی سکه ها را خرید و سپس آنها را در پارک قرار دادیم. او از دیدن من بسیار خوشحال شد. او مرا سوار اتومبیل خود کرد تا با هم به دادگاه برویم و سکه هایی را که روی داشبورد گذاشته بود به من نشان داد. در راه ، به بهانه اینکه تشنه ام ، از یحیی خواستم تا برایم مقداری آب بخرد ، سپس بلافاصله سکه ها را برداشتم و فرار کردم...
Read More